معجزه امام رضا (ع)
قافله ای از خراسان به طرف کرمان حرکت میکرد . در بین راه ، دزدان بر اهالی کاروان حمله
کردند و مردی را که گمان میکردند ثروتمند است گرفتند و روزهای زیادی او را در میان برف
حبس کردند ، دهانش را پر از برف کردند تا مجبور شود جای پول های خود را بگوید.
سرانجام زن یکی از دزدان بر این مرد ترحم کرد و او را آزاد ساخت . مرد فرار کرد ولی در اثر
شکنجه ، دهان و زبانش بهشدت آسیب دیده بود ، بهطوری که دیگر قادر به سخن گفتن نبود.
شبی در خواب دید که مردی می گوید حضرت رضا (ع) وارد خراسان شده ، نزد او برو و دوای
درد خود را بخواه . او هم در خواب نزد امام رفت و امام به او فرمود : زیره و سیسنبر و نمک را
بکوب و در دهان خود نگاه دار ، خوب می شوی . مرد از خواب بیدار شد ولی به خواب خود
اعتنائی نکرد ، و سرانجام خود را به نیشابور رساند . به او گفتند امام از نیشابور رفته و اکنون
به رباط سعد رسیده است .
مرد به رباط سعد رفت و خدمت امام رسید ، با سختی فراوان جریان دزدان را تعریف کرد و از
امام خواست او را شفا ببخشد .
امام بلافاصله فرمود : برو همان دستوری را که در خواب به تو دادم ، عمل کن ...
مرد به دستور امام عمل کرد و خوب شد .
منبع :
بحارالانوار ، ج 49 ، ص124
تاریخ : جمعه 94/3/22 | 6:20 صبح | نویسنده : پوررحیمی | نظرات ()
فضیلت ذکر صلوات در ماه شعبان!
صلوات بهترین راه اظهار ارادت به پیشگاه اهل بیت اطهار علیهم السلام است
خیلی از ما با شنیدن نام امام حسین علیه السلام یا امام علی علیه السلام دلمان می لرزد
با امام رضا علیه السلام که انس مدام داریم
گاه گاهی هم دعایی برای فرج آقا امام زمان (عج) می کنیم خلاصه هر کدام از ما با یکی از ائمه عزیزمان مأنوسیم طلب حاجت می بریم ومتوسل می شویم و انتظار عنایت داریم.
اما شاید تعداد کسانی که با پیامبر مهر و رحمت حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)
مأنوس باشند کمتر باشد، و این دوری و مهجوری از آن حضرت نه از اساعه ادب است و نه
نادیده گرفتن مقام والای ایشان شاید از جلال و جبروت حضرتش باشد که گاهی دوری
می کنیم کمتر توسل می کنیم و کمتر با ایشان درد دل می کنیم.
درست است که ما روزانه بارها و بارها نام مبارک ایشان را بر زبان جاری می کنیم و
سلام و درود می فرستیم اما رابطه عاطفی ما با ایشان چقدر است؟
چند بار آمده ایم و دردمان را به مهربانترین وجود هستی گفته ایم؟ تا چشممان به گنبد سبز
حرم مطهرشان می افتد با حسرت نگاه می کنیم که کی می شود از نزدیک چشمانمان منور
به آن گنبد سبز بهشتی شود؟ خب چرا یادمان می رود که هر لحظه و در هر کجا که باشیم
می توانیم با پیامبر مهربانی ها صحبت کنیم، طلب عنایت کنیم و از مصاحبت با ایشان بهره ها ببریم ...
خلاصه مطلب این که ماه شعبان همان طور که بارها و بارها شنیده ایم ماه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شَعبانُ شَهری و رَمَضانُ شَهرُ اللّه ِ فَمَن صامَ
شَهری کُنتُ لَهُ شَفیعا یَومَ القِیامَةِ؛
(بحار الأنوار، ج 97 ، ص 83)؛ شعبان، ماه من و رمضان ماه خداوند است. هر که ماه مرا روزه
بدارد، در روز قیامت شفیع او خواهم بود.
این ماه فرصت مناسبی است که ما بیاییم و یک ارتباط جدید با پیامبرمان برقرار کنیم در یک
برهه از زمان قرار گرفته ایم که ایشان خود می فرمایند این زمان اختصاص به ایشان دارد.
باید سعی کنیم هر طور که می توانیم به ایشان نزدیک شویم اگر دقت کرده باشید ماه رجب
در عرض چشم بر هم زدنی گذشت و ماه شعبان هم به سرعت دارد سپری می شود چقدر
خوب است که در این ماه قدر و ارزش فرصت ها را بدانیم و امسال در حالی که عنایت پیامبر
رحمت را هم با خود داریم وارد ماه مبارک رمضان بشویم.
چگونه به پیامبرمان ابراز اردات کنیم؟
صلوات درود برتر است و صلوات بهترین راه اظهار ارادت به پیشگاه اهل بیت اطهار علیهم
السلام است و از این راه متقابلاً آدمی چه در دنیا و چه در آخرت، مورد عنایت آنان قرار می
گیرد.
صلوات نشانه محبت به حبیب خداست. صلوات باعث تقرب به خدا و رسول خدا میشود. از
صلوات، در روایات به عنوان «برترین اعمال» یاد شده است چرا که صلوات عملی است که
خداوند و فرشتگان هم انجام می دهند: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» (سوره: الاحزاب آیه: 56)؛ خدا و فرشتگانش بر
پیامبر صلوات می فرستند ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او صلوات فرستید و سلام کنید،
سلامی نیکو.
صلوات بر حجج طاهره(ع)
صلوات باعث تقرب به خدا و رسول خدا میشود
چگونه صلوات بفرستیم؟
از «عبدالله بن مسعود» آوردهاند که گفت: هان اى بندگان خدا! هرگاه به پیامبرش درود فرستادید، درودى شایسته و نیکو نثارش سازید؛ چراکه نیک می دانید که این درود شما به حضور آن حضرت رسانده می شود؛
گفتند: به ما بیاموز که چگونه درود و صلوات بر او نثار کنیم؟
او گفت: دو دست خود را نیایشگرانه به بارگاه خدا بردارید و بگویید:
اللّهم اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک على سیّد المرسلین و امام المتّقین و خاتم النّبیین
محمد عبدک و رسولک امام الدّین و قائدالخیر و رسول الرحمة.
اللّهم البعثه مقاماً محموداً یغبط به الالون والاحرون؛ اللهم صل على محمد و آل محمد، کما
صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید. ( ترجمه تفسیر مجمع البیان ذیل آیه 56
سوره احزاب)؛
«بارخدایا، درود و سلام و رحمت و مهر و لطف و برکاتت را بر سالار فرستادهشدگان، پیشواى
پرواپیشگان و پایانبخش پیامآورانت محمد(صلی الله علیه و آله)، آن بنده برگزیده، پیامبر
گرانمایه، پیشواى دین حق، راهنماى هر نیکى و شایستگى و رسول رحمت و بخشایش قرار
ده! خداوندا! او را بر مقام و موقعیت والا و پرشکوهى برانگیز که پیشینان و پسینیان بر عظمت
او در بارگاه تو حسرت خورند.
بارخدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست، همان گونه که بر ابراهیم و خاندانش درود
فرستادى، چرا که تویى که در خور ستایش و بزرگى هستى. »
همانطور که در روایات بالا ذکر شد این سلام و صلوات ما خدمت حضرت ختمی مرتبت ارائه
می شود پس چقدر خوب است که وقتی سلامی می فرستیم سراپا گوش باشیم تا جوابش
را هم بشنویم نه لغلغه زبان ذکری بگوییم و با بی اعتنایی رد شویم.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «شعبان، ماه من است» حتما دنیایی
حکمت پشت آن نهفته است، چقدر خوب است اگر در این ماه تلاش کنیم تا برکات نهفته در
این ماه شریف به ما هم برسد اگر توان روزه گرفتن و نماز مستحبی نداریم ، ذکر شریف
"صلوات" و مخصوصا "صلوات شعبانیه "را دریابیم
درباره ذکر صلوات و ارزش و برکات آن روایات بسیار زیادی وارد شده است که در اینجا جهت
رعایت اختصار به دو روایت اشاره می کنیم:
«عَن الصادق علیه السلام: من صلّی علی النبی و آله مائة مرّة فی کلّ یوم أسداها
سبعون ملکاً یبلغها إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله قبل صاحبه».
( بحارالانوار،ج 91،ص 63،ح 52)
امام صادق علیه السلام فرمودند: «هرکس بر پیغمبر و آل پیغمبر در هر روز صد بار صلوات
بفرستد، هفتاد فرشته او را در میان گیرند و آن صلوات را برای رساندن به رسول اللّه صلی الله
علیه و آله از رفیق خود سبقت می گیرند».
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: «من صلی علی مرة فتح اللّه علیه باب من
العافیة؛ کسی که یک بار به گونه ای خالصانه و خداپسند بر من درود نثار کند پروردگار حکیم
دری از تندرستی و عافیت را به روی او می گشاید».(بحارالانوار،ج 91،ص 63)
نتیجه
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «شعبان، ماه من است» حتما دنیایی
حکمت پشت آن نهفته است، چقدر خوب است اگر در این ماه تلاش کنیم تا برکات نهفته در
این ماه شریف به ما هم برسد اگر توان روزه گرفتن و نماز مستحبی نداریم، ذکر شریف
"صلوات" و مخصوصا "صلوات شعبانیه "را دریابیم. که در برکات آن کتاب ها نوشته اند باشد که
عنایت خداوند متعال و توجهات خاص حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به دست آوریم.
إنشاءالله تعالی
تاریخ : پنج شنبه 94/3/21 | 6:7 عصر | نویسنده : پوررحیمی | نظرات ()
1- بهترین و ارزنده ترین خصلت ها : انجام کارهای نیک، فریاد رسی بیچارگان و بر آوردن آرزوی آرزومندان است.
2- از بخششی که زیان آن برای تو بیش از سودی است که به برادرانت میرسد خودداری کن.
3- ایمان عبارت است از : اقرار به زبان ،شناخت با قلب و عمل نمودن با اعضاء و جوارح
4- بالاترین درجه عقل خودشناسی است
5- آن کس که برای رضای الله کسی را به برادری گزیند خانه ای را در بهشت بدست آورده است .
6- بهترین ثروت شخص و برترین اندوخته اش صدقه است
7- خوش خلقی دو گونه است : فطری و اختیاری ولی صاحب خلق خوش اختیاری برتر است
8- شکیبایی بر بلا زیبا و پسندیده است ولی برتر از آن صبر در برابر محّرمات است
9- سرآمد طاعت الله تعالی صبر و رضاست
10- عبادت به زیادی نماز و روزه نیست بلکه به اندیشیدن در امر پروردگار متعال است
11- با دوستان فروتن باش ، از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش
12- در شگفتم از آن کس که بردگان را با دارایی خود می خرد و آزاد میکند چگونه آزادگان را با اخلاق خوش خود نمی خرد .
13- بی اعتنایی به دارایی مردم ، بهتر از بذل و بخشش است
14- یاری کردن ناتوان ، بهتر از صدقه دادن است.
15- بهترین مال و ثروت آن است که وسیله حفظ آبروی انسان شود .
16- برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست
17- آن کس که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او گمان بد برده است ملامت کند.
18- کسی که بیدادگری پیشه کند ، از عقوبت ایمن نخواهد ماند .
19- کسی که بخواهد بی نیازترین مردم باشد ، باید به آنچه نزد الله تعالی است اطمینان داشته باشد .
20- آن که در راه حق صبر کند ، الله تعالی بهتر از آنچه در برابرش صبر کرده است بدو عوض خواهد داد .
تاریخ : چهارشنبه 94/3/20 | 8:48 عصر | نویسنده : پوررحیمی | نظرات ()
|
||
تاریخ : چهارشنبه 94/3/20 | 8:43 عصر | نویسنده : پوررحیمی | نظرات ()
زندگینامه امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)
مقدمه: امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند. ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام: نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند." یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام: پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام: حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدة الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت."(2) نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)
زندگی امام در مدینه: حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند. امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند."
امامت حضرت رضا (علیه السلام): امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم. یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا میدانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد."
اوضاع سیاسی: مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون. 1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود. 2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود. مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم. اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد. او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
سفر به سوی خراسان: مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند.
حدیث سلسلة الذهب: در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف میفرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم." این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین میباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند.
ولایت عهدی: باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."
جنبه علمی امام: مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم: "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید. رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."» |
تاریخ : چهارشنبه 94/3/20 | 8:41 عصر | نویسنده : پوررحیمی | نظرات ()