سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر جوان 24 ساله در تعقیب مرگ!!

باورکردنی نیست که یک پسر با پای خود به تعقیب مرگ دویده باشد. این ماجرای عجیب به مرگ مرد جوانی برمی‌گردد، که دو سال پیش همه را شگفت زده کرد. پسر جوان که همراه مادرش برای زیارت از روستایشان در شوشتر خارج شده بود، هیچ وقت فکر نمی‌کرد سایه مرگ اینگونه همسفرش...

غلامرضا 16 تیرماه سال 89 همراه مادرش راهی سفر شد و در میانه راه سرنوشتی عجیب راهش را از کاروان جدا کرد. اتوبوس حامل زائرین برای نماز و ناهار در شهر پلدختر توقف کرده بود و مرد جوان هم مانند دیگران از خودرو خارج شده بود اما تعلل غلامرضا بیش از حد بود و وقتی به سوی خودرو آمد، خبری از کاروان و مادرش نبود. مرد جوان که به خاطر تنها گذاشتن مادر پیرش بشدت ناراحت شده بود، با تماس تلفنی با راننده اتوبوس خواست تا در شهر بعدی توقف طولانی تری داشته باشند تا وی هم بتواند به گروه ملحق شود. این توقف‌ها با وجود طولانی شدن ثمری نداشت و پسر 24 ساله با گذر از چند شهر هم نتوانست بموقع به اتوبوس کاروان برسد. آخرین محل قرار غلامرضا با راننده اتوبوس در حرم امام خمینی‌(ره) بود و با وجود توقف طولانی مدت، باز هم از مرد جوان خبری نشد. این تأخیر‌ها باعث شد تا زائرین به راهشان ادامه دهند و بعد از رسیدن به مقصد بود که دلشوره‌ای عجیب به جان مادر پیر غلامرضا افتاد.

حل معما سه هفته از این ماجرا می‌گذشت که مردی به شعبه یازدهم دادسرای شهرری رفت و ادعای عجیبی را مطرح کرد. پیرمرد به بازپرس نوفرستی گفت: از سه هفته پیش پسرم ناپدید شده و هیچ کس از سرنوشت وی خبری ندارد. غلامرضا از کاروان جا مانده بود و برای رسیدن به مادرش چند شهر را پشت سر گذاشته اما درست بعد از آخرین قرار پسرم دیگر به تماس‌های ما جواب نداد و تلفنش خاموش شد. نگرانی عجیبی به دل ما افتاده بود و باعث شد تا از شهر زیارتی و از شهر خودمان به سمت تهران، شهر به شهر جلو برویم و در همه بیمارستان‌ها و پزشکی قانونی به دنبال پسرمان باشیم تا این‌که در پزشکی قانونی کهریزک با عکس جسد وی روبه رو شدم و فهمیدم حادثه‌ای تلخ وی را در کام گرفته است.

غلامرضا قربانی یک حادثه رانندگی شده بود و با انتقال به بیمارستان هفتم تیر همه توانش را برای مقاومت در برابر شدت جراحات از دست داده بود. مرد 24 ساله با عنوان ناشناس به پزشکی قانونی منتقل و بعد از گذشت 12 روز از حادثه به خاطر عدم ظرفیت سردخانه به صورت گمنام در بهشت زهرا‌(س) دفن شده بود. پدر غلامرضا بعد از پی بردن به این موضوع، به دادسرا رفت تا درخواست عجیبی را مطرح کند. پیرمرد از بازپرس نوفرستی خواست تا به خاطر رعایت آداب و سنت‌های قبیله شان و همچنین کم کردن از ناراحتی روحی خانواده، دستور نبش قبر و انتقال جسد مرد جوان به روستایش صادر شود. با توجه به مطرح شدن این موضوع از سوی بازپرس نوفرستی نامه‌ای به دفتر یکی از مراجع تقلید فرستاد و خواستار حکم شرعی شد. پاسخ شرعی مرجع عظام که نبش قبر را با توجه به عدم اجازه پدر غلامرضا برای دفن، مجاز دانسته بود، خیلی زود کارساز شد و با گذشت حدود یک ماه از خاکسپاری، پیکر مرد جوان با هماهنگی لازم و حضور مأموران پلیس از قبر بیرون آورده و به زادگاهش در شوشتر انتقال داده شد.

بعد از این مرحله، عامل این حادثه تحت تعقیب قضایی قرار گرفت و بعد از گذشت یک سال از ماجرا، با وجود تحقیقات گسترده هیچ نشانی از وی به دست نیامد. با توجه به این‌که هیچ مشخصات دقیقی از خودرو و راننده متخلف آن در دست نبود، بازپرس نوفرستی دستور پرداخت دیه از صندوق دولت را صادر کرد.




تاریخ : سه شنبه 91/7/25 | 5:48 عصر | نویسنده : پوررحیمی | نظرات ()